فرض كنيم يك نفر مىخواهد على را بشناسد!
فرض كنيم يك نفر مىخواهد على را بشناسد!
فرض كنيم يك نفر مىخواهد على را بشناسد!
گفتارى از امام موسى صدر
درباره حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام حرف تازهاى نداريم. كدام بعد امام را مورد بحث قرار دهيم؟ بنده بر حسب ذوقم، يك نكتهاى را مورد توجه قرار دادهام كه به نظرم نكته آموزندهاى است؛ جنبه تربيتى دارد و به كار روزمره ما مىخورد؛ اميدوارم هديه كوچكى از من، به پيشگاه مقدسش باشد.
صفات انسان، يعنى صفاتى كه انسان به آن متصف مىشود، گاهى به صورت عادت در مىآيد؛ به اصطلاح علماى ما براى انسان ملكه مىشود. گاهى اوقات آدم خسيسى، پول سنگينى را براى يك مدرسه يا يك بيمارستان مىدهد؛ اين را در اصطلاح علما، حال مىگويند؛ يك حالتى برايش پيدا مىشود و اين كار را انجام مىدهد. از اول عمرش تا امروز، بخيل بوده، از فردا هم تا آخر عمرش بخيل خواهد ماند. اما امروز برقى زده و اين شخص يك كرمى كرده است؛ گاهى آدمها اين گونهاند.
اما برخى انسانها، به حسب طبعشان، كريمند. انسان كريم، هر چه به دستش بيايد، مىدهد؛ برايش فرقى نمىكند به مورد باشد يا بىمورد؛ به اهل يا به نااهل؛ به فقير مىدهد؛ به غنى هم مىدهد؛ داشته باشد، مىدهد؛ نداشته باشد هم مىدهد. اين را «ملكه» مىگويند. ملكه، يعنى صفاتى كه در انسان هست و انسان بدون فعاليت، سختى و مشقت، آنها را انجام مىدهد.
درباره اميرالمؤمنين عليهالسلام ما مىخوانيم كه على عليهالسلام كريم است؛ شجاع است؛ رئوف است و رحيم است. مىخوانيم كه على عليهالسلام، با يتيم، آن گونه رئوف است؛ نسبت به دين، آن چنان غيور است. همه صفاتى كه درباره اميرالمؤمنين مىخوانيم، فكر مىكنيم كه على عليهالسلام عبارت است از ده تا مثل حاتم طايى، سبحان، رستم، معدى كرب و ده تا از قهرمانان تاريخ را كه اگر بجوشانيمشان و يك وجود تازه به وجود بياوريم، اين مىشود على عليهالسلام.
ما اين گونه تصورى از على عليهالسلام داريم. اگر گفتيم على عليهالسلام، شجاع است، يعنى داراى ملكه شجاعت است؛ يعنى سر نترس دارد. اگر گفتيم على عليهالسلام، كريم است، يعنى دست و دل باز است؛ يعنى نمىتواند چيزى داشته باشد و به كسى ندهد. بنده فكر مىكنم مطلب چنين نيست. على عليهالسلام، شجاع هست؛ اما نه مثل رستم. على عليهالسلام، كريم است؛ اما نه مثل حاتم طايى. على عليهالسلام فصيح است؛ اما نه مثل سبحان. على عليهالسلام، غيور است؛ اما غيرتش، مثل غيرتهاى ما نيست. صفات على عليهالسلام، منشأ ديگرى دارد.
نگاه به زندگى مولا، مناظر عجيبى را به ما نشان مىدهد. على عليهالسلام، گاهى خيلى شجاع است؛ گاهى نيست. گاهى خيلى كريم است؛ گاهى هم خيلى بخيل به نظر مىرسد. گاهى خيلى غيور است؛ گاهى خيلى صابر استو گاهى خيلى متواضع است. گاهى هم متواضع نيست. بنده براى بيان اين نكته، به كلام خود او استناد مىكنم تا ببينيد كه صفات او به گونه ديگرى است.
ما مىگوييم على عليهالسلام، شجاع است؛ اسدالله الغالب است. خود او مىگويد: «اگر تمام عرب، پشت به پشت هم بدهند و به جنگ من بيايند، من فرار نمىكنم و نمىترسم». آيا اين اسمش، شجاعت نيست؟ حضرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآله، درباره اميرالمؤمنين مىفرمايد: «به خدا سوگند! على عليهالسلام، در راه خدا، يك لشگر است». اين، شجاعت على است. حالا همراه من بياييد و شبهاى على را تماشا كنيد. «ضرار»، يكى از دوستان نزديك حضرت، براى معاويه از حضرت اين چنين تعريف مىكند: «معاويه! بايد شبهاى آن على شجاع را كه آتشى در كام دشمنان است، مىديدى؛ اگر شب او را مىديدى، مىديدى كه ايستاده است؛ ريشش را به دست گرفته، روى زمين مىغلتد؛ مثل مارگزيدهها به خود مىپيچد؛ ناله مىكند و مىگويد: خدايا! آه از راه دور و كمى بضاعت و وحشت آينده. پس كجا رفت آن شجاعت؟ آيا حالا مىتوانيد بگوييد على عليهالسلام، شجاع است؟
على عليهالسلام، كريم است. دشمن او، معاويه، در وصف او مىگويد: «خدا مىداند اگر على دو انبار بزرگ داشته باشد، يكى از آنها پر از طلا و ديگرى پر از كاه، اول، آن كه طلاست تمام مىشود و بعد، انبار كاه». اين كرم على عليهالسلام است كه تا طلا دارد، نمىتواند كاه را ببخشد. در جاى ديگر مىبينيم كه برادر گرسنه و نابينايش، عقيل، در مقابلش ايستاده، مىخواهد اندكى فزونتر از سهميهاش از او پول بگيرد. خود حضرت مىگويد: «آهنى را داغ كردم و نزديك دستش بردم تا عبرت بگيرد. هرم آتش، موجب شد كه اين عقيل نابينا و مستمند كه دستش را براى گرفتن طلا دراز كرده بود، فوراً دستش را پس بكشد و ناله كند. فرياد كشيد كه برادر! مىخواهى مرا بسوزانى؟ من از تو پول مىخواهم؛ پول كه نمىدهى هيچ، مىخواهى مرا با آتش بسوزانى! به او گفتم: اى عقيل! تو كه از گرماى آتشى كه به دستت نزديك كردم، فرار مىكنى و مىنالى، پس چگونه مىخواهى من در آتشى كه جبار آسمانها و زمينها گداختهاش كرده و شعلهورش نموده، به سر برم؟ تو از اين اذيت، مىنالى؛ اما توقع دارى كه من از زبانه آتش جهنم ننالم»؟ آيا حالا مىتوانيم بگوييم كه على عليهالسلام، كريم است؟ حاتم طايى، اين كار را نمىكرد؛ پس چرا على عليهالسلام چنين كرد؟
على عليهالسلام، فصيح است. بله، هيچ شك نداريم كه او يكى از بزرگترين فصحاى عرب و بلكه بعد از پيامبر، افصح عرب است. يكى از دانشمندان لبنانى كه مسيحى است، فصاحت على عليهالسلام را اين گونه تعبير مىكند: «خطبههاى على عليهالسلام، مثل غرش شير در شبهاى تاريك، شكننده است و هر نيروى منحرفى را در مقابل خودش، خرد مىكند». اين، صداى على عليهالسلام است و اين، منطق على عليهالسلام است؛ اما در مقابل، وقتى در مقابل خدا مىايستد، و قتى دعا مىخواند، وقتى كه شب ناله مىكند، آن چنان ساكت مىشود كه انگار اصلاً نيست كه حرف بزند. كو آن فصاحت على؟
آن على متواضع، آن على كه در مقابل خلق خدا، تكبر نشان نمىدهد، آن على كه پيامبر به او ابوتراب (پدر خاك) مىگويد، آن على خاكنشين، گاهى آن قدر در برخورد با دشمنان خدا متكبر مىشود كه يكى از رقبايش به او مىگويد: «اى ابالحسن! اين غرور و كبر كه در سر توست، براى چيست»؟ على عليهالسلام كه متواضع بود، چطور شد كه اين جا متكبر شد؟
چگونه بايد آن را تفسير كنيم؟ پس منشأ كرم على، شجاعت على، تواضع على و...، ملكات نفسانى نيست؛ پس چيست؟ چرا على عليهالسلام، اين گونه است؟ چون على عليهالسلام، مؤمن است. پاسخ، همين يك جمله است. ايمان به خدا، مصدر تمام صفات على عليهالسلام است. ايمان به خدا و ديگر هيچ. اين ايمان، سرّ توازن صفات اوست. شما ببينيد ايمان به خدا، چگونه مىتواند منشأ صفات عالى بشود. آيا ايمان، سبب اين همه معجزات است؟ بله، قرآن مىگويد: «الا انّ اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»؛1 ولىّ خدا نه از چيزى مىترسد، نه براى چيزى محزون مىشود، نه افسوس مىخورد و نه افسرده مىگردد. ما از قرآن استفاده مىكنيم كه ايمان به خدا، منشأ تمام صفات كمال انسانى است. ايمان به خدا يعنى چه؟ يعنى من معتقد باشم كه خالق جهان، خداست و اين اعتقاد، از حد زبانم تجاوز كند و قلبم هم ايمان داشته باشد.
در روايات ما تأكيد شده است كه صفات خدا را داشته باشيد. صفات خدا چيست؟ علم، عدالت، قدرت، رأفت و رحمت. پس اگر كسى ايمان به خدا داشت، منشأ تمام اين صفات در او، ايمان اوست. به همين دليل است كه به ما گفتهاند نماز بخوانيم و درباره آن گفتهاند: «انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر».2
براى چه؟ براى اين كه نماز، مصاحبت با خداست. اين مصاحبت، سبب مىشود كه آدم از مصاحبتش، صفت كسب كند. خوب، پس على عليهالسلام، شجاع نيست؛ ترسو هم نيست؛ كريم نيست؛ بخيل هم نيست؛ پس على كيست؟ على عليهالسلام، مؤمن است؛ منتهى ايمانش زياد است. آن جا كه خدا مىگويد بايست، مىايستد؛ مىگويد برو، مىرود؛ بترس، مىترسد و... تسليم مطلق در مقابل ذات الهى. رضاى خدا، منشأ تمام صفات على عليهالسلام است. حالا اين على به چه افتخار مىكند؟ به متابعت محمد صلىاللهعليهوآله؛ به پيروى از دين خدا افتخار مىكند. خوب، على، امام ماست. على عليهالسلام چگونه بود؟ ما چگونه مأمومين اين اماميم؟ على عليهالسلام، شجاع؛ ما، ترسو. على عليهالسلام، كريم بود و ما، بخيل. على عليهالسلام، خوش اخلاق بود و ما، بداخلاق.
معناى امامت چيست؟ على عليهالسلام هم همان طور كه گفتيم، سرّ كمالش، ايمان اوست و اين راهى است كه براى ما هم باز است. اگر اين، راهى را كه على عليهالسلام رفت، شما هم برويد، حتماً مىرسيد. على عليهالسلام، صد درجهاش را رفت، آن شد و تو يك درجهاش را برو و يك صدم على شو. راه باز است؛ براى همه، اين راه، باز است.
ما كمال على عليهالسلام را در ايمانش مىدانيم. با ايمان به خدا و ازدياد ايمان، مىتوانيم راه على عليهالسلام را برويم؛ اما ما چه كردهايم؟ ما شيعه على هستيم و بايد از او پيروى كنيم. خوب، حالا كه نكردهايم، چه از دستمان رفته است؟ شرافت، عزت، هدايت و نجاتى كه بايد براى شيعه على عليهالسلام باشد، مهجور مانده است. حرفى ندارم؛ ولى مصيبت كجاست؟ اى على دوست! اى كسى كه دلت با شنيدن منقبت على عليهالسلام، شاد مىشود! اى كسى كه براى على عليهالسلام، جمع مىشوى و چراغ روشن مىكنى! اى كسى كه براى على عليهالسلام، اشك مىريزى و اى كسى كه به خاطر على عليهالسلام، بر سر مىزنى و به سوگ مىنشينى! بشنو و بترس و بلرز از اين حرف. على عليهالسلام را اگر امروز، دنيا بخواهد بشناسد، چطور مىشناسد؟
يك راه از تاريخ مىرود و كتابها را مىبيند؛ على عليهالسلام را از راه تاريخ مىشناسد. يك راه ديگر هم امروز هست و اگر گفتند على عليهالسلام را چگونه مىشود شناخت، مىگويد: خوب، مىرويم از پيروانش او را مىشناسيم. فرض كنيم يك نفر مىخواهد على عليهالسلام را بشناسد؛ مىخواهد پيروان على عليهالسلام، مأمومين على عليهالسلام، دنبالهروهاى على عليهالسلام و شيعيان على عليهالسلام را بشناسد تا على عليهالسلام را بشناسد؛ چه مىبيند؟ آيا علم مىبيند؟ آيا تقوا مىبيند؟ آيا علاقه به يتيم مىبيند كه در على عليهالسلام مىديد؟ آيا خدمت به مردم مىبيند كه در على عليهالسلام مىديد؟ آيا شجاعت و صراحتى را مىبيند كه در على عليهالسلام مىديد؟ به هوش باش كه چگونه مىخواهى على عليهالسلام را بشناسى و چگونه مىخواهى مأموم على عليهالسلام باشى؟
پىنوشت:
1. يونس، آيه 62.
2. عنكبوت، آيه 35.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}